وقتی دعوا کردین......

#هیونجین #فیک #استری_کیدز #سناریو



چند ساعتی از دعوایی که کرده بودین میگذشت اونم سر یک موضوع بی اهمیت و کوچیک سر اینکه لباسی که میخواستی برای مهمونی امشب بپوشی باز بود
پایین تخت نشسته بودی و داشتی به اتفاق چند ساعت پیش فکر میکردی

فلش بک

هیون:تو اجازه نداری با این لباس بیای ببین نکنه فکر کردی هرزه ای چیزی هستی که.....(داد و عصبی)

با سیلی که از طرف تو خورد ادامه حرفش رو نزد

ا/ت:خیلی عوضی هستی اینو زدم تا دیگه به خودت اجازه ندی همچین اسمی روی من بزاری

هیونجین دستشو بالا برد تا بزنتت که با دستات برای خودت سپر گرفتی ولی هیچکاری نکرد
سرتو بالا گرفتی
دستش رو هوا مونده بود از چشماش میشد عصبانیت و حرص رو دید
دستشو مشت کرد و زد به اینه ای که کنارت بود و از اتاق بیرون رفت صدای در خونه امد که میشد فهمید از خونه رفته بیرون
به دستت نگاه کردی که با تکه ای شیشه بریده شده بود و با خونی که ازش می امد هم دستتو و هم زمین رو به رنگ قرمز دراورده بود

پایان فلش بک

چشمات از گریه زیاد باد کرده بود
ساعت از ۱۲ شب گذشته بود ولی هنوز هیونجین خونه نیومده بود
نگران شده بودی از رو زمین بلند شدی به سمت تلفنت که گوشه اتاق بود رفتی و تا خواستی بهش زنگ بزنی در خونه به صدا درامد میتونستی به وضوح صدا پاشو بشنوی که الان پشت سرت قرار گرفته بود بوی الکل میداد به سمتش برگشتی از صورتش میشد فهمید که اونم حال خوبی نداره

هیون: عزیزم منو ببخش..(گریه )...من نمیخواستم اینجوری بشه من ..راستش...

با بوسه ای که به لب هاش زدی حرفش قطع شد
دستتو رو گونش گزاشتی و اشکش رو پاک کردی

ا/ت: میدونم عزیزم منم مقصر هستم نباید همچین کاری میکردم من معذرت میخوام

لبخندی زد سرشو اورد کنار گوشت و گفت

هیون: خب ..شاید بتونی امشب برام جبرانش کنی

نگاهی بهت کرد و بوسه ای خیس رو باهات شروع کرد و تو هم همکاری کردی
دستشو زیر پاهات انداخت و تو یک حرکت بلندت کرد و به سمت تخت برد و تورو روش انداخت و بعد روت خیمه زد
سرشو سمت گردنت برد و گفت

هیون: امشب کاری میکنم که دیگه جرعت پوشیدن همچین لباسایی رو نکن ..نشونت میدم این بدن مال کیه



رفتید و تا صبح نماز جمعه خوندید📿📿
دیدگاه ها (۴)

درخواستی هاتون رو این زیر بگید

وقتی پریود بودی.....

ادامه سناریو وقتی به اجبار باهاشون ازدواج کردی..

دختر قمار باز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط